کتاب بانوی قرن
سعیده زراعتکار در گفتوگو با پیرامون نگارش کتاب «بانوی قرن» گفت: کتاب «بانوی قرن» روایتی از مادر دو شهید است که صبر، خودگذشتگی و استقامت مادران شهدا را بیان میکند، این کتاب در ۱۰۰ سالگی «خدیجه طلعت» توسط انتشارات روایت فتح منتشر و سال ۹۹ وارد بازار شده است.
کتاب بانوی رنگینکمان
کتاب بانوی رنگینکمان اثر راضیه تجار، زندگینامه اشرف قندهاری (بهادرزاده) از بنیانگذاران آسایشگاه خیریه کهریزک، مؤسس گروه بانوان نیکوکار و خانه مادر و کودک است. تجار زندگینامهی این بانو را به صورت داستانی برای ما روایت میکند. انتشارات سوره مهر نسخه صوتی این اثر را هم در اختیار شنوندگان قرار داده است.
کتاب برونسی، به روایت همسر شهید. از مجموعه نیمه پنهان ماه به چاپ رسیده است.
این اثر نگاهی به خاطرات «معصومه سبک خیز» همسر سردار شهید عبدالحسین برونسی دارد که ۱۶ خرداد سال ۱۳۴۷ با هم ازدواج کردند.این کتاب دل نگرانی های همسر شهید را در کنار خوشی های زندگی مشترکش با عبدالحسین برونسی و بزرگ کردن فرزندانش به تصویر کشیده است.بخش عمده خاطرات نقل شده در کتاب از زبان معصومه سبک خیز است اما نویسنده مهدیه داوودی) در پاره ای موارد احساس درونی همسر شهید را به قلم خود بازگو کرده اس.در پایان کتاب ۱۰ قطعه عکس از زمان حضور سردار برونسی در دفاع مقدس آورده شده است. وی در سوم شهریور سال ۱۳۲۱ به دنیا آمد و فرمانده تیپ جوادالائمه(ع) از استان های خراسان بود که ۲۳ اسفندماه سال ۱۳۶۳ در شرق دجله، در عملیات بدر به شهادت رسید. پیکر شهید برونسی بعد از ۲۷ سال پیدا و در مشهد به خاک سپرده شد.
کتاب شجره ی طوبی/ نوشته سید علی موسی نژاد سوق/ سال ۱۳۸۸ زندگینامه ایشان را به چاپ رسیده است.
سیده فاطمه خاموشی/کتاب حاضر از مجموعه کتابهای دایرهالمعارف شجره آل رسول است که انساب سلسله سادات موسوی در ایران را برسی کرده است. کتاب حاضر در یازده باب نگاشته شده است. ابتدا ریشهها و نشانههای تشیع در مهاجرت امامزادگان به ایران از قرن سوم تا نهم هجری بررسی شده و شکوه و قیام علویان بر خلفا و دست نشاندگان آنان در ایران آورده شده است. سپس نگاهی گذرا به زندگانی امام موسی کاظم (ع) و فرزندانشان شده و جغرافیای زیستی و هجرت آباء و اجداد سادات میرسالاری از حجاز به ایران مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. در ادامه سیر تحولات تاریخی آستان مبارک امامزاده میرسالار در گذشته و اجرای طرح جدید مطرح شده و مقام شفاعت و کرامت بارگاه امامزاده ابوعمران موسی میرسالار (ع) ذکر شده است. اقتدار و انتساخ اولاد و اعقاب میرسالار به روایت اسناد، نکتهها و ناگفتههای تاریخ شفاهی میرسالاریها، زندگینامه برخی از علمای گذشته و معاصر سادات میرسالار (ع)، پراکندگی آباء و اجداد سادات میرسالار (ع) در ایران و خارج از کشور (۳۶۵-۹۲۷) و … از جمله مباحث دیگر کتاب است.
کتاب محترم خانوم، نوشته مرضیه ذاکری/ سال ۱۳۹۶ زندگینامه ایشان به چاپ رسیده است.
چراغچی/هجده سالش تمام شده بود، اما پدرش هر خواستگاری را که برایش می آمد، رد میکرد. از زیبایی و نجابت چیزی کم نداشت. خانواده های زیادی مایل بودند با خانوادۀ حاج نجفعلی چراغچیِ مسجدی وَصلت کنند.حاج نجفعلی فرد سرشناسی بود و همه او را با مسجد گوهرشاد می شناختند. سال های زیادی بود که کارپرداز مسجد بود و مسئول امور روشنایی آن. در تپُل محله و راستۀ بازارچۀ حاج آقاجان، سراغ خانۀ حاج نجفعلی را که می گرفتی همه نشانت می دادند. از کوچۀ باختابوس، کوچۀ اصغر پلنگ جایی بود که او و خانواده اش در آنجا زندگی میکردند؛ یک خانۀ نسبتاً بزرگ که در دو طرف حیاطش، ساختمانی دو طبقه قرار داشت و یک حوضِ بزرگِ مستطیل شکل هم وسط آن بود.
کتاب بابارجب، روایت زندگی طوبی زرندی / نوشته نسرین رجب پور است.
طوبی زرندی / کتاب بابا رجب قصه زندگی رجب محمدزاده معروف به بابا رجب است. او نانوایی در مشهد بود و البته یک بسیجی نانوا. سال ۱۳۶۴ به جبهه رفت تا دوشادوش سایر ایثارگران انقلاب و دفاع مقدس، بجنگد و دشمن را به واهمه اندازد. این دفاع ادامه داشت تا اینکه سال ۱۳۶۶ فرا رسید. او به همراه سه همرزم، در سنگری بودند که خمپاره ای در نزدیکی شان منفجر شد. دو نفر شهید شدند و یکی دیگر یک دست و یک پای خود را از دست داد. حکایت نفر چهارم اما شاید حکایتی منحصر به فرد در تاریخ دفاع مقدس ما باشد.ترکشی دیگر صورت او را نواخت و تقریبا چیزی از صورت باقی نماند. او را به همراه همسنگر مجروحش به بیمارستان منتقل کردند. او را تا ساعاتی در گوشه ای از بیمارستان و با ملحفه ای سفید بر پیکرش رها کردند؛ چراکه احتمال قوی این بود که بر اثر شدت جراحت، به شهادت خواهد رسید؛ اما یک پزشک فداکار به سراغش آمد و به مداوایش مشغول شد.
کتاب سرگذشت ما-فروغ زندگی- حرکت در مسیر تندباد اجتماعی/ نوشته عزیز الموک شیبانی/ سال ۱۳۸۷ خاطره نویسی از تاثیرات ایشان است.
فروغ السلطنه /خاطرهنویسی، طی هفت، هشت دهۀ اخیر تاریخ معاصر ایران، میان رجال سیاسی کشور باب شده است؛ اما تا به امروز کمتر رسم بوده است که “بانوان” خاطره آن هم از سنخ اجتماعی، بنگارند و خانم عزیزه آذرخشی (شیبانی) تولد ۱۲۹۶ ش از این نظر از معدود زنانی است که دست به این کار زده است. او مادری از تبار قاجار داشته و در شهر مقدس مشهد بر خلاف رویۀ آن روزگار، سنتشکنی کرد و در مقام تعلیم دختران برآمد و طبیعی است که فرزندان خود را نیز تشویق به آموختن کرد. دوران نوجوانی و جوانی خانم شیبانی مصادف با تغییر و تحولات بسیاری در عرصۀ سیاسی کشور است و نظام قاجار، که بر دیوانسالاری عظیم خانوادگی استوار بود، در سالهای پس از انقلاب مشروطیت در سراشیبی سقوط قرار گرفت و با کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ توسط رضاخان میرپنج، این امر شتاب بیشتری یافت و سرانجام در آبانماه ۱۳۰۴ خورشیدی به حیات یک و نیم قرن این نظام توسط رضاخان پایان داده شد. کتاب حاضر بخشی از تاریخ اجتماعی معاصر ایران از اواخر دورۀ قاجار تا پایان پهلوی به روایت بانویی از طبقۀ ممتاز اجتماعی آن روزگار ایران است.
کتاب امسال قبول میشویم برگی از زندگی عفت نجیبضیا با تحقیق مرضیه ذاکری و قلم آزاده فرزامنیا.
عفت نجیب ضیا /کتاب «امسال قبول میشویم» زندگی و فعالیتهای بانو عفت نجیب ضیاء، پرستار و از زنان مبارز انقلاب در مشهد و مادر شهیده الهه زینالپور را روایت میکند. در بخشی از این کتاب اینطور میخوانیم: «هروقت از راهپیمایی برمیگشتم، الهه نگاه خاصی به من «مامان، باز که برگشتی! چرا شهید نشدی؟!» میانداخت.